جدول جو
جدول جو

معنی خوش خال - جستجوی لغت در جدول جو

خوش خال
(خوَشْ / خُشْ)
که خال نیکو دارد، معشوق. نگار. شاهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش خبر
تصویر خوش خبر
ویژگی آنکه خبر خوش می آورد، مژده دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال خال
تصویر خال خال
دارای خال بسیار، خال خالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوش
تصویر خوش خوش
کنایه از از روی خوشی
کم کم، به تدریج و تأنّی، متدرّج، رفته رفته، اندک اندک، خوش خوشک، کم کم، پلّه پلّه، جسته جسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش گام
تصویر خوش گام
خوش رفتار، ویژگی آنکه با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند، ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوار
تصویر خوش خوار
خوش خوراک، ویژگی آنکه خوب غذا می خورد یا غذاهای خوب می خورد، ویژگی خوراک لذیذ و خوش مزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نام
تصویر خوش نام
ویژگی کسی که میان مردم به نیک نامی و درست کاری معروف شده باشد، نیک نام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خیم
تصویر خوش خیم
ویژگی تومور یا غدۀ بی خطر مثلاً تومور خوش خیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوان
تصویر خوش خوان
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش طالع
تصویر خوش طالع
خوش شانس، دارای شانس موافق در جریان امور، خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، سعید، شادبخت، فرّخ فال، ایمن، مستسعد، مقبل، صاحب دولت، نیک اختر، فرخنده بخت، خجسته فال، بلنداقبال، بلندبخت، اقبالمند، فرخنده طالع، بختیار، خجسته، خجسته طالع، نیکوبخت، جوان بخت، سفیدبخت، طالع مند، صاحب اقبال، نکوبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خرام
تصویر خوش خرام
دارای ناز و وقار در راه رفتن، خوش رفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش قول
تصویر خوش قول
کسی که به قول و وعدۀ خود عمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خلق
تصویر خوش خلق
خوش اخلاق، دارای اخلاق نیک
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ خَ / خیا)
آنکه پندار نیکو دارد. خوش فکر. آنکه دل بد نمی آورد، که دلواپس چیزی نیست. که اندیشه و پروای چیزی ندارد. که باکی از بروز ناملایمی ندارد
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ خِ)
نیکوطبیعت. متواضع. آراسته و پاکیزه سرشت. نیک خوی. (ناظم الاطباء). آنکه خصلت نیکو دارد. آنکه ذات پاک دارد. (یادداشت مؤلف) :
تو ز خودکی گم شوی ای خوش خصال
چونکه عین تو ترا شد ملک و مال.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش حالت
تصویر خوش حالت
با قاعده، خوش ترکیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خاطر
تصویر خوش خاطر
مسرور، خرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خصلت
تصویر خوش خصلت
آنکه او را ذاتی و سرشتی پاک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خطی
تصویر خوش خطی
خوشنویسی خوش خط بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خلق
تصویر خوش خلق
ساویز دشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خوش
تصویر خوش خوش
رفته رفته، آهسته آهسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خیم
تصویر خوش خیم
نیک نهاد، خوش خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش طالع
تصویر خوش طالع
خوش ذوق، شوخ و بذله گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش قول
تصویر خوش قول
کسیکه به قول و وعده خود عمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خیم
تصویر خوش خیم
خوش خلق، نیک نهاد، در اصطلاح پزشکی، بی خطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش حال
تصویر خوش حال
شاد، شادمان، بشاش، کامران، کامروا، نیکبخت، سعادتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خال خال
تصویر خال خال
Speckled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
Welloff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خوش آواز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خال خال
تصویر خال خال
пятнистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
обеспеченный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
wohlhabend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خال خال
تصویر خال خال
gesprenkelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
заможний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خال خال
تصویر خال خال
плямистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی